ششمین سالگرد مرحوم خــــالــــو عــبــاس
نظرات شما عزیزان:
باسلام خدمت تمامی همشهریان گرامی بالاخص مدیر محترم سایت :
ازهمه همشهریانی که باارسال پیام وشرکت در مراسم ششمین سالگرد مرحوم خالوعباس زنگویی که 94/2/17در محل هیئت برگزارشد وابراز محبت نمودند کمال تشکر وقدردانی راداریم .شادی روح اموات وشفای تمامی مریضان صلوات .
پاسخ: سلام به حسين آقاي عزيز: مرحوم خالو عباس بسيار دوست داشتني و مهربان بود روحش شاد و يادش گرامي .
ازهمه همشهریانی که باارسال پیام وشرکت در مراسم ششمین سالگرد مرحوم خالوعباس زنگویی که 94/2/17در محل هیئت برگزارشد وابراز محبت نمودند کمال تشکر وقدردانی راداریم .شادی روح اموات وشفای تمامی مریضان صلوات .
پاسخ: سلام به حسين آقاي عزيز: مرحوم خالو عباس بسيار دوست داشتني و مهربان بود روحش شاد و يادش گرامي .
مهدی زنگوئی
ساعت18:57---17 ارديبهشت 1394
سلام اصغر جان دستت درد نکنه لطف کردی ...
سلام پدر :
پدر آن تیشه که بر خاک تو زد دست اجل
تیشهای بود که شد باعث ویرانی من
یوسفت نام نهادند و به گرگت دادند
مرگ، گرگ تو شد، ای یوسف کنعانی من
مه گردون ادب بودی و در خاک شدی
خاک، زندان تو گشت، ای مه زندانی من
از ندانستن من، دزد قضا آگه بود
چو تو را برد، بخندید به نادانی من
آن که در زیر زمین، داد سر و سامانت
کاش میخورد غم بیسر و سامانی من
بسر خاک تو رفتم، خط پاکش خواندم
آه از این خط که نوشتند به پیشانی من
رفتی و روز مرا تیره تر از شب کردی
بی تو در ظلمتم، ای دیدهٔ نورانی من
بی تو اشک و غم و حسرت همه مهمان منند
قدمی رنجه کن از مهر، به مهمانی من
صفحهٔ روی ز انظار، نهان میدارم
تا نخوانند بر این صفحه، پریشانی من
دهر، بسیار چو من سربگریبان دیده است
چه تفاوت کندش، سر به گریبانی من
عضو جمعیت حق گشتی و دیگر نخوری
غم تنهائی و مهجوری و حیرانی من
گل و ریحان کدامین چمنت بنمودند
که شکستی قفس، ای مرغ گلستانی من
من که قدر گهر پاک تو میدانستم
ز چه مفقود شدی، ای گهر کانی من
من که آب تو ز سرچشمهٔ دل میدادم
آب و رنگت چه شد، ای لالهٔ نعمانی من
من یکی مرغ غزلخوان تو بودم، چه فتاد
که دگر گوش نداری به نوا خوانی من
گنج خود خواندیم و رفتی و بگذاشتیم
ای عجب، بعد تو با کیست نگهبانی من!
پاسخ: شادي روح همه رفتگان بخصوص خالو عباس صلوات
سلام پدر :
پدر آن تیشه که بر خاک تو زد دست اجل
تیشهای بود که شد باعث ویرانی من
یوسفت نام نهادند و به گرگت دادند
مرگ، گرگ تو شد، ای یوسف کنعانی من
مه گردون ادب بودی و در خاک شدی
خاک، زندان تو گشت، ای مه زندانی من
از ندانستن من، دزد قضا آگه بود
چو تو را برد، بخندید به نادانی من
آن که در زیر زمین، داد سر و سامانت
کاش میخورد غم بیسر و سامانی من
بسر خاک تو رفتم، خط پاکش خواندم
آه از این خط که نوشتند به پیشانی من
رفتی و روز مرا تیره تر از شب کردی
بی تو در ظلمتم، ای دیدهٔ نورانی من
بی تو اشک و غم و حسرت همه مهمان منند
قدمی رنجه کن از مهر، به مهمانی من
صفحهٔ روی ز انظار، نهان میدارم
تا نخوانند بر این صفحه، پریشانی من
دهر، بسیار چو من سربگریبان دیده است
چه تفاوت کندش، سر به گریبانی من
عضو جمعیت حق گشتی و دیگر نخوری
غم تنهائی و مهجوری و حیرانی من
گل و ریحان کدامین چمنت بنمودند
که شکستی قفس، ای مرغ گلستانی من
من که قدر گهر پاک تو میدانستم
ز چه مفقود شدی، ای گهر کانی من
من که آب تو ز سرچشمهٔ دل میدادم
آب و رنگت چه شد، ای لالهٔ نعمانی من
من یکی مرغ غزلخوان تو بودم، چه فتاد
که دگر گوش نداری به نوا خوانی من
گنج خود خواندیم و رفتی و بگذاشتیم
ای عجب، بعد تو با کیست نگهبانی من!
پاسخ: شادي روح همه رفتگان بخصوص خالو عباس صلوات
ارسال توسط
آخرین مطالب